oham
نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست مرگ وارونه یک زنجیر است مرگ در ذهن اقاقی جاریست مرگ در اب و هوای خوش اندیشه نشین دارد مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است مرگ گاهی و کامی نوشد گاه در سایه نشسته است و به ما می نگرد و همه می دانیم ریه های لذت پر اکسیزن مرگ است. نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد بدین سان بشکند دایم سکوت مرگبارم را...
Power By:
LoxBlog.Com |