oham

 

 

دنیای من

پر از دستهایست

که خسته نمی شوند

از نگه داشتن

نقاب ها . . . !

 

نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:3 توسط  banooyekhial| |

 

چه رسم جالبیست!

محبتت را می گذارند پای احتیاجت!

صداقتت را می گذارند پای سادگیت!

سکوتت را می گذارند پای نفهمیت!

نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت!

وفاداریت را می گذارند پای بی کسیت!

و آنقدر تکرار می کنند که خودت باورت می شود که تنهایی و بی کسی و محتاج ...!!!

 

نوشته شده در شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,ساعت 9:48 توسط  banooyekhial| |

 

 

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم

ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم! حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان! درست می شود!

درست می شود! اگر هم نشد به جهنم....

تمام میشود!

بالاخره تمام می شود....

 

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 11 شهريور 1391برچسب:گاهی,دلم,شعر,ساعت 9:7 توسط  banooyekhial| |


Power By: LoxBlog.Com