oham

 

بی احساس شده ام،
در من حسی نمی جوشد،
عشقی نمی روید،
. یادی نمی شکفد.

 

آن روزها گذشت،
که ضربان قلبم تند میشد،
رنگم سرخ،
و زبانم بند می آمد.

 

نمی دانم،
شاید چیزی در من مرده است
شاید هم تولدی دیگر را تجربه میکنم
نمی دانم.

 

اما آرامم.
دیگر هیچ حادثه ای مرا نمی ترساند.
هیچ غریبه ای مرا افسون نمی کند،
و هیچ شکستی مرا نمی شکند.

 

تنها برای یک چیز افسوس می خورم،
افسوس برای تمام دقایقی،
که دنیا را جدی گرفته بودم
ارزشش را نداشت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:42 توسط  banooyekhial| |


Power By: LoxBlog.Com