oham
بی احساس شده ام، آن روزها گذشت، نمی دانم، اما آرامم. تنها برای یک چیز افسوس می خورم،
نظرات شما عزیزان:
در من حسی نمی جوشد،
عشقی نمی روید،
. یادی نمی شکفد.
که ضربان قلبم تند میشد،
رنگم سرخ،
و زبانم بند می آمد.
شاید چیزی در من مرده است
شاید هم تولدی دیگر را تجربه میکنم
نمی دانم.
دیگر هیچ حادثه ای مرا نمی ترساند.
هیچ غریبه ای مرا افسون نمی کند،
و هیچ شکستی مرا نمی شکند.
افسوس برای تمام دقایقی،
که دنیا را جدی گرفته بودم
ارزشش را نداشت
Power By:
LoxBlog.Com |